تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر