صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما