وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است