خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است