بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است