شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
لطف تو بیواسطه، دریای جودت بیکران
عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان