و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم