مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود