باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود