در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت