گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟
از انعکاس سادۀ رنگینکمان نوشت؟
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش