ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت