الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد