علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد