باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت