گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت