میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت