آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت