دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت