تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود