سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا