آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت