صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم