تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود