دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست