كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو