در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را