دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود