الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...