امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود