جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست