ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش