امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت