من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد