چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است