امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم