ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم