قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم