بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود