با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید