عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید