گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...