در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند