پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم