پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد