پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد