پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم