ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود