جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟