ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم